سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متفرقه - Note Heart
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


Note Heart


گفته بودی سهراب..

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق، تـر است

ولی از حادثه عشق چه می دانستی؟

شده یک بار به جز گرمی عشق به غم سردی آن هم برسی؟

سردی عشق چه ویرانگر بی احساسی است!

در همه زندگیت داشته ای لحظه بی توصیفی

که نگاهت، مژه هایت همگی سرد شوند..

و دو چشمانت در حدقه خود یخ بزنند؟

عشق جز چهره گل، باغ، درخت.. چهره های دیگر هم دارد..


ثبت شده در پنج شنبه 92/3/9 ساعت 9:30 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

کــور باش بانــو !

نگـــاه کـــــه می کنی ؛ می گوینــــد : نخ داد …

عبوس باش بانــو !

لبخنــــد کــه میـــزنی ؛ می گـوینـــــد : پا داد …

لال باش بانــو !

حرف که می زنی ؛ می گویند : جلوه فروخت …


ثبت شده در پنج شنبه 92/3/9 ساعت 4:24 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم، و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام.

آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم، تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم..!

"بر باد رفته/مارگارت میچل"


ثبت شده در یکشنبه 92/2/29 ساعت 5:5 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.

یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...

میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!

در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت..

میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟

هزار پا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام !!

میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!

هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:

خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم ...

هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.

پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.

با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!

میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟

وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود...!

پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...


"پائولو کوئیلیو"


ثبت شده در جمعه 92/2/20 ساعت 12:27 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ...

دلگیر مباش، که نه تو گناهکاری، نه او ......!!!

آنگاه که مهر می ‌ورزی، مهربانیت تو را

زیباترین معصوم دنیا می‌کند ...

پس خود را گناهکار مبین ......

من، عیسی نامی را میشناسم که

ده بیمار را در یک روز شفا داد ...

و تنها یکی سپاسش گفت !!!

من خدایی میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده ...

یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر .... !!!

پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند،

از تو برای مهربانیت قدردانی کنند !!!

خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ...

پس به راهت ادامه بده ...


ثبت شده در جمعه 92/2/20 ساعت 12:22 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

عشق با غرور زیباست..

ولی اگر

عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی..

آن وقت است که دیگر عشق نیست،

صدقه است..



"boloureahsas"


ثبت شده در سه شنبه 92/2/17 ساعت 8:40 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |



چـه گویــم در مقــام تــو،

تـــو ای روح اهـــورایـــی،

تو نور چشم خورشیـدی

تو زهرایی، تو زهرایی...




ثبت شده در پنج شنبه 92/2/12 ساعت 11:41 صبح توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

حروم اون آمپولیه که دونه ای 220 هزار تومن پولشه و تو باید ماهی سه تاشو بزنی ...!

حروم زندگی این بدبخته که حسرت یه عروسی به دلش مونده.. زده بالا، متوسل شده به تابلوی کائنات ...!!

حروم اون نزول خوره که اگه سر ماه پول با اسکونتش حاضر نباشه، اسباب و اثاثیه پدر و مادر من رو بعد از 30 سال کار تو آموزش و پرورش این مملکت میزیزه سر کوچه ...!!!

حروم اون ماشینی که آیینه بغلش ، دیه ما سه نفره ................


"دیالوگ حمید فرخ نژاد (گشت ارشاد)"



ثبت شده در یکشنبه 92/2/8 ساعت 9:40 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |


کم سرمایه ای نیست؛

داشتن آدمهایی که حالت را بپرسند !

ولی ....

از آن بهتر داشتن آدمهایی است،

که وقتی حالت را میپرسند؛

بتوانی بگویی:

خوب نیستم.. !!



ثبت شده در یکشنبه 92/2/8 ساعت 8:16 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

اسلام از نگاه نیچه:

"آنچه را که محمد به عنوان دین و آیین به پیروان خود داده است و به جهانیان پیشکش نموده است اگر نام دین بر آن نمی گذاشتند، آدمی چنین می پنداشت که این گفتار مشتی مردم جنگلی است که به شهرنشین ها پیشنهاد کرده اند. زیرا دین که نمی تواند چنین خشن و دور از انسانیت باشد.

دینی که پر از فرمان کشتن و بریدن دست و پا و ربودن و تصاحب زنان مردم باشد و یا دستور چاپیدن دارایی و هستی مردم را بدهد دین نیست بلکه فرمان نابودی اندیشه و روان و کالبد است.

من دینی به این بیدادگری و ستم پیشگی ندیده ام.

راست است که این دین از بیابان آمده و بنابراین درخور همان بیابان نشین ها است و جایی در میان مردم متمدن ندارد و نمی تواند داشته باشد!"


ثبت شده در یکشنبه 92/2/8 ساعت 8:14 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : AMiR _ 2014