سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Note Heart
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


Note Heart


اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت،

دلگیر مباش که نه تو گناهکاری، نه او .. !!

آنگاه که مهر می ورزی، مهربانیت تو را،

زیباترین معصوم دنیا می‌کند ..

پس خود را گناهکار مبین ..

من عیسی نامی را میشناسم که

ده بیمار را در یک روز شفا داد ..

و تنها یکی سپاسش گفت !!!

من خدایی را میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده ..

یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر .. !!

پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند،

از تو، برای مهربانیت قدردانی کنند !!!


ثبت شده در جمعه 92/12/23 ساعت 6:1 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

تو توی تخت خودت خوابیدی و راحتی

غذات یه وقتی داره و خوابت ساعتی

مدرسه میری و شانست واسه زندگی 

بالاست نمیشه ردش کنی، دایی سخت نگیر

یه بابا داری که مثل شیر پشت سرته

مامانی که قلبش با قلب تو می تپه

حالا بزرگ تر میشی و میبینی زندگی

چطور آدمُ خم میکنه دایی سخت نگیر

دایی قدر اون چیزی رو که داری، داشته باش

زندگی مثل رنگ و قلم و تو نقاش

هر جور رنگش کنی همونجور میمونه

نشه جغد شومی توی بومت بخونه

نشه سفیدیه چشمات یه روز خون بشه

نشه صورت قشنگت گلگوم بشه

دایی یاد بگیر همه چیزُ تجربه کنی

ولی توی بعضی راه ها دیگه برگشتی نیست

به هر دستی که دست دادی دستتُ بپا

دایی بترس از گرگای آدم نما

تن لختتُ بده به کسی که روح لختشُ

هدیه میده بهت و پاش میوفته

دایی بپا بکارت روحت خط نخوره

این یکی پرده رو نمیشه دوخت دوباره

اگه نخونی و ندونی پس زود خام میشی

سرتُ بالا نگه دار، نشه رام شی

نگی روسری روی سرت و محدود شدی

حدودتُ تنگ میکنی زندگی یعنی

زندونی که آزادیت دست خودته

مگه کوه رو میشه به بند کشید دایی

نشه اخم کنی به اون دختر بچه ای که

گلی داره توی دستش و میخواد بهت بفروشه

رو برگردونی و با خودت بگی فرق داری

حتما، آره فرق داری دایی

اون یه بچه کارگره از پایین شهر

فقر و ترس و سیاهی همراهشن

باباش معتاده دایی، ببین صورتشُ

جای سرخ سیلی سرد پدرشُ

فقط نُه سال داره توی مدرسه نیستُ

طعم تلخ کارُ به دوش کشیدهُ

گلی که پرپر میشه توی دست مشتری

اون گلی که با تلخی ازش می خری

واسه اون گل نیست یه لقمه نونه

ضامن این که کتک نخوره توی خونه

نپرس تقصیر کیه، خودت یه روز میفهمی

نپرس، قصش طولانیه دایی زمین

پر از آدمایی که کار میکنن و یه عده ای

فقط پول دارن و یه مشت عقده ای

که از کار کارگرها کاخ ساختنُ

چه کسایی توی این راه جون باختنُ

این چیزها رو به دیگرون بگی بهت میخندن

آخه زشتی هم عادت میشه واسه آدم

ولی تو قصه خودتُ بکش نقاش 

بذار هر کی هرچی هست، باشه تو خودت باش 

سارینا بیا ببین داییتُ دوباره

گلی که کاشته امروز فقط یه خاره

سارینا قصم همیشه گریه داره

................


ثبت شده در پنج شنبه 92/12/22 ساعت 6:16 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

<      1   2      

Design By : AMiR _ 2014