سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Note Heart
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


Note Heart



با سلام و عرض خوش آمدگویی...


خواهشمند است برای مشاهده کامل مطالب از قسمت Archive و یا Categories استفاده

نمایید..

    اگر وبلاگ و یا مطلبی مورد توجه قرار گرفت از نظر شما دوست گرامی ممنون خواهم شد..

 

 

در صورت تمایل برای اطلاع از بروزرسانی وبلاگ در خبرنامه عضو شوید..

 

گاهـی بایـــد لبخنــد زد و رد شــد. بگــذار فکــر کننــد نفهمیـــدی .. نفهمیـــدم ، خیــالت راحـت

..

..: " دروغ   عـــــاشـــــــقــــــــــــــانــــــــــه اتـــــ ـــ ــ ـ   را " :..

 

با تشکر و سپاس فراوان.. (Fetnegan)

♥ مخاطب خاص ♥            



ثبت شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/11/19 ساعت 1:23 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

یک عمر قمیشی توی اتاقم فریــــاد زد

 

" هـــی بــازیگــر گـریـــــه نکـن

مــــا هممـــون مثــل همیـــــم

صبح ها که از خواب پا میشیم

نقــ ـاب به صــورت میـزنیــــم "

 

سهم منـم، انگار همین خط خطی هایی هست،

که هر روز بیشتـر و بیشتــر میشن ..

مثل نظرهایی که دیگران بدون اجــازه راجع به بودنــم میدن ..

مثل ثانیه هایی که به عمـرم اضــافه میشن ..

.....

گذشته ها رو مـرور ، و تغییـر رو بین دقیقه هام حس میکنـم ..

این روزهـا، اسمم رو هـم فراموش کردم ..

غریبــه آشنــای مشهور، شخصیت اول زندگیـم شده،

غریبـــه ای از جنس " من " ..

.....

لبخنـدی که ساده، روی لبـام نقش می بست رو چه ساده دزدیـدم ..

شیطنتهـام رو توی این مشغلـه های پوچ گم کردم ..

به قول شاهین کوچ کردم به سرزمین سکوت ..

و تنهـا چیـزی که لبخنـدی به لبـم میـاره

مرور خـاطـرات گذشتـه است ..

لبخنـدی ژوکونـد ..

بـزرگتـــر که میشی، یـاد میگیـری،

چیزی که گذشت، گذشتــه گلم ..

حتی لبخنـــ ـد .. شاید دیگه تکـرار نشـه ..

اما این روزهـا، آرومم ..

رنگ تیــره، مثل این افکار لعنتی مد زندگیـم شده،

اسکار هم سهم من بـود، میگن بازیگر ماهــری شدم ..

.....

 

 بــــــــ ــد شـــــــــ ــدم ..

چـون کسی لیـاقت خـوب بودن رو نـداشت ..

نفهمیـدن اگه خوب بودم، از چیـزی بود به اسم علاقه ..

به اسم آدم بودن ..

به اسم عشق ..

بد شدم؛

به هـــر دلیـلی که تـــو به اون پوزخنـد میـزنی ..

امــا .. پوزخنـد نـداره نازنینــم، درد داره ..

زنـدگی هـم همچنـــان جریان داره، بــا تمــــام خوشـی هـا ..

پیــر شـدم امـا بــزرگ نـــــه ..


ثبت شده در یکشنبه 99/12/17 ساعت 4:0 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

همیشه انتهایی وجود داره ..

حتی برای نوشته های من ..

و حتی برای بهترین خاطراتم با یه اسم خاص ..

و خب زندگی نه به خوبی گذشته، اما مثل همیشه جریان داره ..

این روزها خوبم، گذر زندگیم مثل دیگران هستش ..

 مثل دیگران سخت !!

متاسفانه گذشتِ زمان همه چیز رو مات میکنه ..

...

حس می کنم این وبلاگ هم مثل نویسندش مجبوره از دلبستگی هاش دست بکشه ..

و در روزمرگی هاش خلاصه شه ..

ولی کاش بهانه ای بود تا باورم بهت کم شه ..

که هوام به هوات گره نخوره ..

...

این وبلاگ با همه خنده ها و غصه هاش برای شما خواننده ها ..

و بخشش و دعایی از جانب شما برای من .. من پناه میبرم به همین دعاها

و ببخشید که وبلاگ شبیه دفتر خاطرات نشد و متوجهم که این پست خیلی پراکنده شد ..

(حوصله نوشتن نداشتم)

...


سخن آخر :

من هستم، در جایی دیگر، شاد به یاد لبخندهایت ......

و به هر کس نگاه میکنم، تویی ...........

منو ببخش، ساده دست کشیدم ازت ......


- پست آخر # انتقال وبلاگ به آدرس ذیل


www.chakavaak.parsiblog.com

id line: mohem.nist


ثبت شده در پنج شنبه 94/2/17 ساعت 10:25 صبح توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

زمان زیادی می گذرد از با هم بودنمان، و حالا خیلی طول می کشد پاک کردن آن همه خاطره از ذهنم، آن همه حضور، آن همه خواستن، من تمام این مدت دوستت داشتم، حتی حالا هم که دارم می نویسم، دوستت دارم، اصلا دوست داشتن من ربطی به بودن و نبودنت ندارد، دوست داشتن من ریشه دارد، ریشه در خیلی چیزها، آنقدر ریشه دارد که میدانم هیچوقت تمام نمی شود، حتی اگر هزار سال دیگر هم بگذرد باز دوستت خواهم داشت ..

ولی میدانم روزی کمرنگ می شوی، به پررنگی الان نخواهی بود، حتی خاطراتت، زمان خیلی چیزها را با خودش می برد، حتی خاطرات را، اما بالاخره میرسد روزی که خیلی آرام از کنارت رد شوم و حتی سرم را بالا نکنم که نگاهت کنم و فقط ته دلم ضعف میرود برای آن آغوش گرمت، شاید ..

میدانی خیلی وقتها دلم برایت تنگ میشود، حتی بی هوا، دقیقا توی شلوغ ترین روزهای زندگیم، وسط کارهایم، درگیری هایم، یهو یادت می افتم و لبخندی از سر خواستن روی لبهایم می نشیند و فقط میگویم یادش بخیر، و بعد دوباره مشغول کارم می شوم، میدانی آدمها می آیند و میروند ولی همیشه یه جایی در زندگی آدم ثابت می مانند، و آن جا را برای همیشه برای خودشان می کنند، من این ثبات را دوست دارم، این ماندگاری را دوست دارم ..

شاید تو هم روزی دلت برای همه آنچه بوده تنگ شود، میدانم که این روزها سرت خیلی شلوغ است و درگیر کار هستی، اما روزی سرت خلوت می شود و پشت همان پنجره می ایستی و به فکر فرو می روی و ناگهان دلت هوای مرا می کند ..

من دلم ضعف میرود برای همان لحظه حتی اگر دیگر نباشم.


.: M :.


ثبت شده در دوشنبه 93/3/5 ساعت 9:10 صبح توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

نخی را که به دستم داده بودی پاره کردم ..

دیگر نه از عشق خبری است، نه از دلتنگی ..

و نه حتی از من ..

این بادبادک رنگی، آنقدر در آسمان خواهد چرخید، تا ..

آرام گیرد ..

اسارت روح .. تمام

نوسان احساس .. تمام

" تـــو " .. تمام

" من " .. تمام


ثبت شده در جمعه 93/2/19 ساعت 6:33 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

این نوشته از وبلاگ خانمی به‌ نام مژگان برداشته شده،

به نظر خیلی جالبه و از یک خانم ایرانی!

یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد.

هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید.

هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.

هیچ انجمنی با پسوند « ... مردان » خاص نمیشود.

مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند.

این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند.

در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.

یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.

وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند.

حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند ...

یکی از همین مردهای همیشه خسته.

از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند و مدام باید عقب باشند.

مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند.

سربازی، کار، در آمد، تحصیل ...

همه از مردها همه توقعی دارند.

باید تحصیل کرده باشند.

پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی ... و خدا نکند یکی از این ها نباشند ...

ما هم برای خودمان خوشیم!

مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر، برای فراهم کردن یک زندگی خوب،

برای ما که عشقشان باشیم، به قولی سگ دو می زند،

توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند

و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند،

توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره شرکت واردات رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند،

صبور باشند و دلداریمان بدهند.

خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند

و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق بخورند.

و با ما مهمانی هایی که دوست داریم، بیایند

و هر کسی را که ما دوست داریم، دوست داشته باشند.

و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و توی جمع، قربان صدقه مان بروند،

و هیچ زن زیباتری را اصلا نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند.

بیایید قبول کنیم، مرد ها صبرشان از ما بیشتر است.

وقت هایی که داد میزنند، وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند،

وقت هایی که چکشان پاس نمیشود،

وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند،

وقت هایی که عرق کرده اند، وقت هایی که کفششان کثیف است،

تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین.

و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را هم، دوست دارند.

دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد،

برای زیبایی ام میخواهد ...

نکند من را برای شب هایش میخواهد؟

نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟

در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی ...

مردها همه دنیایشان همین طوری است.

ساده و منطقی...

درست بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم.

بیایید میکرفون ها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم.

من فکر میکنم مردها، واقعا مردها،

آنقدرها که داریم نشان میدهیم، بد نیستند.

مردها احتمالا دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند.

فقط همین.

کمی آرامش در ازای همه فشارها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما، تحمل میکنند.

کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم ...

بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.

میم مثل مرد ...

سلامتی همه مردهای با معرفت ...

مردا هم دل دارند .....


" پیشاپیش روز مرد مبارک "


ثبت شده در جمعه 93/2/19 ساعت 6:30 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

من صـــــادقانـــه، روز تــولــــــــ ـدم بغض میکنـــــم

وقتی تو این چنین، کودکــــانه شاد و سرخــوشی

وقتی پــر از عطــــر زنــــــدگی و شـوق رویـــــشی

از هــر چــه کــادو و تبــــریک و کیــــک متنفـــــرم !

 از بچـه های شــــاد نشستـــــه توی تلویزیـــــــون

از مجـــری و جایـــــزه هــــا و خنـــــده هــــاشـــون

از اون بلـــه های بلنـــد گفتن و آواز های فـــــالش

از کـــارتــــــون و عکســـــــای فیـــِـک، متنفـــــرم !

از ساندویچ مدرسه، کالبـاس، سوسیس، خیــــار

از عکس عصبـــانی امـــام، فحش های رو دیــــوار

از نیمکت و کلاس، کیــــف، کتــــــاب، خودکــــــــار

از زنگ تفریـــح و معلــم پـــــرورشـی، متنفـــــرم !

از عیـد و عیـــدی و کت و شلوار طوسی گشـــــاد

از صف، کوپن، بــُن، نفــت، درد، قند، شیـر، مـواد

از پستــــه هـــــای تزئینــی ممنـــــوع روی میـــــز

از هرکسی که بوی کبــــاب میــــداد، متنفـــــرم !

از صـد گرم پنیــــر نسیــــه و بقــالی که بعد مــُـرد

از سوپ پـــای مرغ از اردکـی که سر بریـــــده شد

از چشم ترس گوسفند و عطش گوشتش در آش

از آش و .....................................................

از رقص پـاتیـــــل هــــــای شیـک پـــــــــا بــه سن

از زوزه هـــــای پیــــــرزن آرتــیــــــســت روی سن

از ریـش بلنــــــــد و مضحـــک و احمقــــانـــــــه ام

از لفـــظ هـــــای آخونــــــــــدی و ابلهـــــانـــــــه ام

از ادعـــــای باسن خـــــــر و پــــــــاره کردنــــــــــام

از جنگ و اعتـــــراض هــای مــــداوم، متنفـــــرم !

از من، شمــــــــا و تمـــــــــــــام قصــــــــــه هــــــا

از بغض عـــــاشقـــانــــــه تــریـــن شعــــــر هــــــا

از ســرنـــــوشت گــَـس روبـــــــــرویــــــمـــــــــــان

از ایـــن همـــــه تنفـــــــر متنفـــــرم، متنفـــــرم !

 

.: Link Download :.


ثبت شده در پنج شنبه 93/2/4 ساعت 11:4 صبح توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

LOve M


اسمش رو تقدیـــر نـــزار ..               

                این دفعه نوبت تــو بـــود ..

حس غریب گریه هـــــام ..               

               اگرچــه تکــراری شــــده ..

واسه تو که دل نـــــداری                

               باید باهاش کنار بیـــای ..

اگه یک وقت توی خلوتت               

               یـاد گذشته افتــادی .....

 

.:Download:.


ثبت شده در یکشنبه 93/1/10 ساعت 3:41 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

نوروز طلیعه ظهور زرتشت،        

                   یادگار صداقت جمشید،

    میراث ماندگار کوروش بزرگ،

آیین باستانی قوم پارس           

" بر تو ایرانی مبارک .. "


ثبت شده در چهارشنبه 92/12/28 ساعت 6:27 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

کاش دور و بـر مــا این همـــه دلبنـــــد نبــــود

و دلـــم پبش کسی غیـــر خداونــــد نبــــود ..

آتشی بـــودی و هـــر وقــت تــو را می دیــدم

مثل اسپنـــد، دلم جای خودش بنـد نبــــود ..

مثل یک غنچـه که از چیـده شدن می ترسید

خیــره بـودم به تــو و جــرات لبخنـــد نبــــود ..

هرچه من نقشه کشیـدم به تــو نزدیک شوم

کم نشد فاصله، تقصیــر تو هر چنــد نبــــود ..

شـدم از درس گریـــزان و به عشقت مشغــول

بین این دو چه کنـــم نقطــه پیـــونــد نبــــود ..

مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت

جــای آنهـا که به دنـبال تـــو بودنـــد، نبــــود ..

بعد از آن هر که تـــو را دیــد، رقیبـم شد و بعد

اتفــاقی که رقـــم خورد، خوشاینـــد نبــــود ..

آه، ای تـــــابـــلوی تـــــازه به سرقت رفتـــــــه!

کاش نقــاش تــو، این قــــدر هنرمند نبــــود ..


این شعر بهونه خوبی شد برای نوشتن این چند خط ..

امروز روز خوبی اصلا نبود ..

یکی از کسایی که دوسش داشتم از کنارم رفت ..

امیدوارم هرجا هست موفق باشه با این که دلم مطمئناً براش تنگ میشه ..

و امروز رو به نام اون ثبت میکنم  ....... "F.M"

چهارشنبه سوری همگی هم تبریک ..


ثبت شده در سه شنبه 92/12/27 ساعت 7:40 عصر توسط مخاطب خاص نظرات شما () |

   1   2      >

Design By : AMiR _ 2014